*مرض عقوبت*
چهارشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۳:۵۷ ب.ظ
در منظر مکتب آسمانی اسلام، عالم ظاهر و عالم معنا در ارتباط و اتصال با یکدیگراند و طب اسلامی که طبی بر پایۀ اصول و مبانی معرفتشناسی اسلامی است در رویکردی که به حوزۀ تخصصی خود دارد از همین دیدگاه پیروی میکند. جدا دیدن عالم ظاهر و عالم معنا از خصوصیات بارز جهانبینی الحادی است که طب مدرن یکی از ثمرههای آن محسوب میگردد و به علت باطل بودن مبانی معرفتشناسی این پیشۀ غربی، ابتلائات عدیدهای که در تضاد آشکار با معتقدات دین جامع الهی است به واسطۀ رواج این پیشه در جامعه گسترش پیدا کرده است.
یکی از ابتلائات این نگاه غلط به نظام احسن خلقت، عدم تشخیص علت حقیقی بسیاری از بیماریهاست که منجر به تجویز نسخههایی بیهوده و بیارتباط با حقیقت آن بیماری میگردد و نیز روشهایی را به جهت درمان بیماریها ایجاد میکند که بر پایۀ جهل و عدم آگاهی از قواعد تکوینی عالَم بنا شده است. این نگاه غیر حکیمانه که حاصل عدم پذیرش سرپرستی دین در تکامل فهم انسانی از این نظام احسن است، قادر به برقراری سلامت در انسانی که نفس و روح و عمل او با جسم مادیاش مرتبط است، نمیباشد و لذا چارهای جز روی آوردن به روشهایی که به سرکوب بیماریها منجر میگردد ندارد. در سرکوب بیماری، در بهترین حالت، فقط ظواهری از بیماری مترفع میگردد و نه خود بیماری. اما به علت نهادینه شدن نوع نگاه غربی، که نگاهی تکساحتی به انسان و هستی است، این تغییر ظاهری، به تغییر در حال بیمار و بهبودی او تفسیر میگردد. در حالی که اگر نظام دانشگاهی ما بر پایۀ جهانبینی اسلامی بنا شده بود، چنین دیدگاه باطلی به هیچ عنوان مورد قبول جامعۀ علمی ما قرار نمیگرفت و فضای اجتماعی را به سموم معرفتی خود آغشته نمیکرد.
یکی از معارفی که در نگاهِ به اصطلاح علمی امروز از آن غفلت شده است، ارتباط بین ساحتهای معنوی اعمال انسان و بیماریهایی است که در ظاهر بدن او پدیدار میگردند که از آن به «عقوبت» یاد میشود. امام صادق علیه السلام در حدیثی مىفرمایند: « ان المرضی علی وجوه شتی: مرض البلوی و مرض العقوبه و مرض جعل علت للفناء»1 یعنی: بیماری بر چند گونه است: «بیماری امتحان، بیماری عقوبت و بیماری که علت مرگ قرار داده شده است». بیماری عقوبت، کیفری است که بر اثر جرم به انسان وارد میگردد و جهت رفع آن نیز باید علت را به درستی شناسایی کرد. خداوند متعال در قرآن کریم تصریح میفرماید: « وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ و َیَعْفُو عَن کَثِیرٍ»2 یعنی: « و هر مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى [گناهان] در میگذرد». امام علی (علیه السلام) در تبیین و تفسیر این آیه میفرماید: « از گناهان اجتناب کنید که تمام بلاها و کمبود روزی به واسطۀ گناه است، حتی خراش برداشتن بدن و زمین خوردن و مصیبت دیدن. زیرا خداوند متعال میفرماید: " وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ"»3.
آری، خداوند متعال چنین میفرماید، اما آنچه امروز معیار عمل ما قرار گرفته است دیدگاهی است که در پی رفع ظواهر مرض عقوبت به واسطۀ داروهای شیمیایی و جراحی است! مکتبی که بر مبنای نگاه تکساحتی به انسان و هستی بنا شده باشد، از ریشه در تضاد با معرفت دینی شکل گرفته است و در عمل نیز این تقابل و مخالفت را، با روشهای عینی خود در مناسبات انسانی آشکار میسازد و به جای اینکه انسان را ذیل نظام معرفتی خود به تفکر در اعمال خویش در نسبت با حقایق عالم رهنمون گردد، او را به فراموشی و غفلت از ساحتهای معنوی و اخروی هدایت میکند تا انسان را به مقام "یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ"4 تنزّل دهد. به همین سبب است که عالَم تجدد، مصدر طبی است که شخص مبتلا به مرض عقوبت را به جای رجوع به معانی رفتار و اعمالش به علم شیمی و زیست شناسی ارجاع میدهد! تا بدین سبب او را در غفلتی مستمر از رجوع به حقیقت غوطهور سازد و رسالت شیطانی خویش را از طریق همین راهنمایی جزئی نیز به انجام رساند. درواقع، تمام اجزاء تمدن غرب یک غایت را دنبال میکنند و آن قطع اتصال بین دنیا و عوالم اخروی در اندیشه و نگاه بشر است و لذا علوم مدرن، بسترهایی هستند که این ذهنیت باطل به واسطۀ حضور ایشان در جامعه گسترش مییابد و بدین لحاظ، طب مدرن نیز مجرایی جهت نفوذ عناصر الحادی جهانبینی باطل غرب از طریق عمل و نظر به جوامع مختلف است.
در این مجال، جهت یادآوری و فهم بهتر موضوع به ذکر نمونههایی از درمان مرض عقوبت توسط عبد صالح خدا، مرحومشیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان) میپردازیم تا تذکری باشد برای ما از نگاه حکیمانۀ مکتب جامع اسلام در رویکرد به نظام احسن خلقت.
عبد صالح خدا « رجبـعلی نکـوگویان » مشهور به « جناب شـیخ » و « شیخ رجبعلی خیاط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » یک کارگر ساده بود. هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت و رجبعلی را که از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.
« موقعی که تو را در شکم داشتم شبی [ پدرت غذایی را به خانه آورد] خواستم بخورم دیدم که تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شکمم میکوبی، احساس کردم که از این غذا نباید بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسیدم....؟ پدرت گفت حقیقت این است که اینها را بدون اجازه [از مغازه ای که کار میکنم] آوردهام! من هم از آن غذا مصرف نکردم. »
این حکایت نشان میدهد که پدر شیخ ویژگی قابل ذکری نداشته است. از جناب شیخ نقل شده است که:
« احسان و اطعام یک ولیّ خدا توسط پدرش موجب آن گردیده که خداوند متعال او را از صلب این پدر خارج سازد. »
جناب شیخ با بصیرت الهی و دیدۀ باطن بین، ارتباط کارهای ناشایست و گرفتاریهای زندگی را میدید و با بیان آن، گره از مشکلات و مصائب مردم باز میکرد و با بهرهگیری از این روشِ سازندگی، آنان را در جهت کمالات انسانی هدایت مینمود.
از جمله مواردی که در کتاب شریف «کیمیای محبت» مذکور گشته است مربوط به مسائلی است که ریشه در رفتار انسان و مرض عقوبت دارند که در ادامه ذکر میگردد.
* یکی از شاگردان بزرگوار شیخ میگوید: فرزند دو سالهام - که اکنون حدود چهل سال دارد - در منزل ادرار کرده بود و مادرش چنان او را زد که نزدیک بود نفَس بچه بند بیاید. خانم پس از یک ساعت تب کرد، تب شدیدی که به پزشک مراجعه کردیم و در شرایط اقتصادی آن روز شصت تومان پول نسخه و دارو شد، ولی تب قطع نشد، بلکه شدیدتر شد. مجدداً به پزشک مراجعه کردیم و این بار چهل تومان بابت هزینه درمان پرداخت کردیم که در آن روزگار برایم سنگین بود.
باری، شب هنگام، جناب شیخ را در ماشین سوار کردم تا به جلسه برویم همسرم نیز در ماشین بود، جناب شیخ که سوار شد، اشاره به خانم کردم و گفتم: والده بچههاست، تب کرده، دکتر هم بردیم ولی تب او قطع نمیشود. شیخ نگاهی کرد و خطاب به همسرم فرمود: « بچه را که آن طور نمیزنند، استغفار کن، از بچه دلجویی کن و چیزی برایش بخر، خوب میشود». چنین کردیم تب او قطع شد!
* یکی از دوستان شیخ نقل میکند که: پدرش مبتلا به بیماری سختی شد که هر اقدامی برای درمان او بینتیجه بود. به شیخ عرض کردم که پدرم مریض است و یکسال است که در بستر بیماری افتاده. ایشان فرمود: «عمه داری؟» گفتم: آری. فرمود: «گرفتار عمهات میباشد و اگر او دعا کند خوب میشود». از عمهام خواستم پدرم را دعا کند، ایشان هم دعا کرد ولی پدرم خوب نشد. مجدداً خدمت شیخ رسیدم و عرض کردم: عمهام راضی شد ولی پدر خوب نشد. شیخ دستورالعملی راجع به احسان به چهار فرزند یتیم عمهام داد و گفت: « بعد به آنها بگو به او دعا کنند». چنین کردم، سپس از عمه ام پرسیدم: علت ناراحتی او از پدرم چیست؟ گفت: پس از اینکه شوهرم فوت کرد پدرت من و چهار فرزندم را به خانه خودش برد. یک روز در حالی که با مادرت دعوا میکردیم، پدرت رسید و من و چهار فرزندم را از خانه بیرون کرد. من در آنجا خیلی دلم شکست.
بالاخره با راضی شدن عمه، حال پدرم بهتر شد ولی سلامت کامل خود را باز نیافت. بار دیگر که خدمت شیخ رسیدم جریان را گفتم. این بار دستورالعملی در مورد احسان به یکی از سادات داد که پس از آن پدرم سلامتی کامل خود را بازیافت.
* یکی از شاگردان شیخ میگوید: جناب شیخ میفرمود: «بی جهت برای شما گرفتاری پیش نمیآید.»
یکبار سرم شکست، همراه با یکی از دوستان خدمت ایشان رسیدیم. دوستم از ایشان پرسید: ببینید چه کرده که سرش شکسته؟ جناب شیخ توجهی کرد و فرمود: «درکارخانه، بچه ای را اذیت کرده ای». دیدم راست است.
من خمکار بودم و در آن زمان این تخصص اندک بود و خمکارها نوعاً برای صاحبکار ناز میکردند. پسر صاحبخانه ایرادی از کار گرفت که به جا نبود و به او هم مربوط نمیشد. من هم با او برخورد کردم تا آن جا که گریهاش گرفت. شیخ فرمود: «اگر او را راضی نکنی گرفتاری تو ادامه خواهد داشت». من رفتم و از او عذرخواهی کردم.
* در منزل یکی از ارادتمندان شیخ، چند نفر از اداره دارایی خدمت ایشان میرسند. یکی از آنها اظهار میدارد که بدنم مبتلا به خارش شده و خوب نمیشود. شیخ پس از توجهی فرمود: « زن علویهای را اذیت کردهای».
آن شخص گفت: آخر اینها آمدهاند پشت میز نشستهاند بافتنی میبافند، تا حرفی هم به آنها میزنیم گریه میکنند!
معلوم شد که آن زن علویه در اداره آنها شاغل بوده و او با گفتار خود آن زن را آزرده است. شیخ فرمود: « تا او راضی نشود، بدن شما بهبود نمییابد. »
مشابه این واقعه را یکی دیگر از شاگردان شیخ نقل کردهاست. او میگوید: در حیاط منزل یکی از دوستان در حضور شیخ نشسته بودیم. یک صاحب منصب دولتی هم که در جلسه شیخ شرکت میکرد نشسته بود. او که به دلیل بیماری پایش را دراز کرده بود رو به شیخ کرد و گفت: جناب شیخ! من مدتی است به این پا درد مبتلا شدهام سه سال است هر کاری میکنم نتیجه ندارد و داروها کار ساز نیست.
شیخ مطابق شیوۀ همیشگی از حاضران خواست یک سوره حمد بخوانند، آنگاه توجهی کرد و فرمود:
« این درد پای شما از آن روز پیدا شد که زن ماشیننویسی را به دلیل این که نامه را بد ماشین کردهاست توبیخ کردی و سر او داد زدی، او زنی علویه بود، دلش شکست و گریه کرد.اکنون باید بروی و او را پیدا کنی و از او دلجویی کنی تا پایت درمان شود. »
آن مرد گفت: راست میگویی، آن خانم ماشیننویس اداره بود که من سرش داد کشیدم و اشکهایش درآمد.
* در اسلام بیرحمی حتی نسبت به حیوانات نکوهش شدهاست. مسلمان حق ندارد حیوانی را بیازارد و یا حتی به آن ناسزا بگوید! و از این رو پیامبر اکر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در حدیثی میفرماید: « لو غفر لکم ما تأتون إلی البهائم لغفر لکم کثیراً؛ اگر ستمی که بر حیوانات میکنید بر شما بخشیده شود، بسیاری از گناهان شما بخشوده شده است. »
با این که کشتن حیوانات حلال گوشت برای مصرف، از نظر اسلام جایز است در عین حال ذبح آنها آدابی دارد، که تا حد ممکن، حیوان کمتر رنج ببیند. یکی از آداب ذبح این است که نباید حیوان را در برابر چشم حیوانی مانند او سر برید. چنان که امام علی (علیه السلام) فرمود: « لاتذبح الشاه عند الشاه و لا الجزور عند الجزور و هو ینظر إلیه؛ گوسفند را نزد گوسفند و شتر را نزد شتر ذبح نکن در حالی که به او مینگرد. »
بنابر این سر بریدن بچه حیوانات نزد مادرشان به شدت نکوهیده و حاکی از نهایت سنگدلی و بیرحمی است، و آثار ویرانگری بر زندگی انجام دهنده آن خواهد داشت.
یکی از شاگردان شیخ نقل میکند: سلّاخی نزد جناب شیخ آمد و عرض کرد: بچهام در حال مردن است، چه کنم؟ شیخ فرمود: « بچه گاوی را جلوی مادرش سربریدهای. » سلّاخ التماس کرد بلکه برای او کاری انجام دهد. شیخ فرمود: « نمیشود، میگوید: بچهام را سر بریده، بچهاش باید بمیرد»!
* آیت الله فهری از آقای سید محمدرضا کشفی نقل میکند که: در همسایگی او قصابی بود که پسرش دل درد شدید گرفته و به آقای کشفی متوسل میشود. آقای کشفی او را به جناب شیخ ارجاع میدهد، اما شیخ به قصاب میگوید: «گوساله ای را در مقابل چشم مادرش ذبح کردهای، بنابراین پسرت علاج ندارد.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار: ج 10 ص 172
2- سوره شوری، آیه 30
3- خصال: 616/10، بحار الانوار: 73/350/47
4- سوره روم، آیه 7
5- مطالب مربوط به مرحوم شیخ رجبعلی خیاط از کتاب «کیمیای محبت» اثر آیتالله محمد محمدی ریشهری اخذ گردیده است.
(موسسه طب الایمه کاشان)
۹۳/۱۱/۲۲